Tuesday, September 04, 2007

امپراتوری نشانه ها

امپراتوری نشانه ها

امپراتوری نشانه ها، رولان بارت، تهران، نشر نی،1383 دربارة کتاب
چرا ژاپن‌؟ زیرا ژاپن‌ کشور نوشتار است‌: از میان‌ تمام‌ سرزمین‌هایی‌ که‌ من‌ شناخته‌ام‌، ژاپن‌ تنها جایی‌ بوده‌ است‌ که‌ تأثیر نشانه‌ها بیشترین‌ نزدیکی‌ را با باورها و رؤیاهایم‌ داشته‌ است‌، یا شاید بهتر باشد بگویم‌ نشانه‌ها در دورترین‌ نقطه‌ از همة‌ چیزهایی‌ قرار داشته‌اند که‌ از آنها نفرت‌ داشته‌ام‌ و آزارم‌ می‌داده‌اند، از همة‌ چیزهایی‌ که‌ می‌خواسته‌ام‌ به‌مثابه‌ بخشی‌ از نشانه‌سالاری‌ غربی‌ طردشان‌ کنم‌. نشانة‌ ژاپنی‌ قدرتمنداست‌: به‌ صورت‌ تحسین‌برانگیزی‌ نظم‌ و ترتیب‌ دارد و خود را به‌ نمایش‌ می‌گذارد، بی‌آنکه‌ هرگز نه‌ به‌ طبیعت‌ بدل‌ گردد و نه‌ به‌ عقلانیت‌. نشانة‌ ژاپنی‌ تهی‌ است‌: معنایش‌ گریزان‌ است‌، در عمق‌ قالب‌هایش‌ نه‌ اثری‌ از خدا هست‌، نه‌ از حقیقت‌ و اخلاق‌؛ و این‌ قالب‌ها بی‌آنکه‌ جبرانی‌ در کار باشد سلطه‌ دارند. نشانة‌ ژاپنی‌، بیش‌ از هر چیزی‌ کیفیتی‌ عالی‌ دارد، نجابتی‌ در بروز خویشتن‌، افسونی‌ شهوانی‌ که‌ بر همه‌ چیز می‌نشاندش‌ و ما عموماً آن‌ را به‌ بی‌معنایی‌ و ابتذال‌ خویش‌ می‌رانیم‌. از این‌ رو جایگاه‌ نشانه‌ را در اینجا نباید در میان‌ نهادها جُست‌: اینجا نه‌ صحبتی‌ از هنر در میان‌ است‌، نه‌ از فلکلور، نه‌ حتی‌ از «تمدن‌» (ما ژاپن‌ فئودال‌ را در برابر ژاپن‌ فناورانه‌ نمی‌نشانیم‌)؛ در اینجا سخن‌ ما تنها از شهر است‌، از مغازه‌ها، از تئاتر، از ادب‌، از باغ‌ها، از خشونت‌، سخن‌ ما تنها از چند حرکت‌ و چند اداست‌، از چند غذا، از چند شعر؛ سخن‌ ما از چشمان‌ است‌ و از قلم‌موهایی‌ که‌ همة‌ اینها را به‌ نوشتار درمی‌آورند بی‌ آنکه‌ آنها را نقاشی‌ کنند. رولان‌ بارت

پیش‌گفتار مترجم‌
روز 25 فوریة‌ سال‌ 1980، رولان‌ بارت‌، هنگامی‌که‌ پیاده‌، از مسیری‌ همیشگی‌ و آشنا از خیابان‌ دِزکول‌ پاریس‌ در نزدیکی‌ کلژدوفرانس‌ می‌گذشت‌، در یک‌ تصادف‌ کوچک‌ رانندگی‌ مصدوم‌ شد و به‌ دلیل‌ بیماری‌های‌ تنفسی‌ کهنه‌ای‌ که‌ از کودکی‌ با آنها دست‌ به‌ گریبان‌ بود، یک‌ ماه‌ بعد، روز 26 مارس‌، در بیمارستان‌ درگذشت‌.
بارت‌ در هنگام‌ مرگ‌ شهرتی‌ خارج‌ از تصور در فرانسه‌ داشت‌، شهرتی‌ که‌ بیشتر نصیب‌ بازیگران‌ سینما و چهره‌های‌ نمایشی‌ می‌شد تا روشنفکران‌ و دانشگاهیان‌. و این‌ شهرت‌ با مرگِ زودرس‌ و به‌ دور از انتظار او نه‌تنها کاهش‌ نیافت‌، بلکه‌ با شدتی‌ هرچه‌ بیشتر و به‌ اَشکالی‌ متفاوت‌ تداوم‌ یافت‌. به‌صورتی‌که‌ در فاصلة‌ دو دهه‌ پس‌ از مرگش‌، به‌ چهره‌ای‌ جهانی‌ بدل‌ شد که‌ نامش‌ با شاخه‌ای‌ از شناخت‌ علمی‌ که‌ خود کُرسی‌ آن‌ را در کلژ دوفرانس‌ با عنوان‌ «نشانه‌شناسی‌ ادبی‌» بنیان‌ گذاشته‌بود، تا آن‌ را برعهده‌ بگیرد، کاملاً مترادف‌ شده‌بود.
درحالی‌که‌ اتاقِ روشن‌، یادداشت‌هایی‌ دربارة‌ عکاسی‌ در همان‌ سالِ مرگِ بارت‌ به‌ انتشار رسید، با فاصله‌ای‌ اندک‌، مهم‌ترین‌ مصاحبه‌ها و مقالات‌ منتشرنشدة‌ مطبوعاتی‌ و گاهنامه‌ایِ او نیز با عناوینی‌ چون‌ « دانة‌ صدا » (1981) و « زمزمة‌ زبان‌ » (1984) به‌ انتشار رسیدند. 7 سال‌ پس‌ از مرگ‌ او کتاب‌ حادثه‌ها (1987) یادداشت‌های‌ خصوصی‌ بارت‌ را فاش‌ و بُعد و رازی‌ از زندگی‌اش‌ را، که‌ چندان‌ تمایلی‌ به‌ سخن‌ گفتن‌ از آن‌ نداشت‌، آشکار کرد. سرانجام‌ در سال‌ 1993، مجموعة‌ آثار وی‌ با ویرایش‌ اریک‌ مارتی‌ به‌ چاپ‌ رسید و نکات‌ بی‌شماری‌ را دربارة‌ این‌ نوشته‌ها به‌ ثبت‌ رساند.
زندگی‌ و آثار بارت‌ به‌سرعت‌ نه‌تنها موضوع‌ صدها رساله‌ و پایان‌نامة‌ دانشجویی‌ در سراسر جهان‌ شدند، بلکه‌ کتاب‌هایی‌ بی‌شمار نیز به‌ این‌ موضوع‌ها اختصاص‌ یافتند. و این‌ درحالی‌ بود که‌ بارت‌ خود از این‌ شانس‌ِ تقریباً یگانه‌ برخوردار شده‌بود که‌ در زمان‌ حیاتش‌ بتواند در کتابی‌ به‌ سفارش‌ یک‌ ناشر بزرگ‌ زندگی‌ و افکارش‌ را تشریح‌ کند: رولان‌ بارت‌ به‌ روایت‌ رولان‌ بارت‌ ، (1975).
البته‌ شهرت‌ فراگیر بارت‌ که‌ او آن‌ را با برخی‌ از چهره‌های‌ روشنفکر فرانسه‌ از جمله‌ سارتر، فوکو، دریدا و سرانجام‌ بوردیو، در آخرین‌ سال‌های‌ قرن‌ بیستم‌ شریک‌ بود، در مورد او بیشتر از آنکه‌ خبر از نوعی‌ تعهد سیاسی‌ـاجتماعی‌ بدهد، گویای‌ اندیشه‌ای‌ بسیار خاص‌ و منحصربه‌فرد و روشی‌ باز هم‌ خاص‌تر بود که‌ نزدیک‌ به‌ سی‌ سال‌ در آثارش‌ به‌چشم‌ می‌خورد. بارت‌، با این‌ روشنفکران‌ تفاوت‌های‌ بسیار داشت‌. او برخلاف‌ آنها نه‌تنها بسیار دیر وارد دایرة‌ تنگ‌ و ممتاز نویسندگان‌ مشهور شده‌بود (بارت‌ نخستین‌ کتاب‌ خود درجة‌ صفر نوشتار را در 37 سالگی‌ منتشر کرد)، بلکه‌ هرچند همچون‌ آنها تحت‌ تأثیر مارکسیسم‌ و مبارزه‌جوییِ چپ‌ بود، اما چندان‌ تمایلی‌ به‌ ورود تعهدآمیز و چشمگیر در این‌ زمینه‌ها نداشت‌ و حتی‌ در اوج‌ شهرت‌ خود گاه‌ دست‌ به‌ ملاقات‌ها (برای‌ مثال‌ ملاقات‌ با ژیسکار دستن‌، رئیس‌جمهور راست‌گرای‌ فرانسه‌) و اعمالی‌ می‌زد که‌ چپ‌ به‌ هیچ‌رو حاضر به‌ پذیرش‌ آنها نبود. بارت‌ درواقع‌ برخلاف‌ سنت‌ رایج‌ میان‌ روشنفکرانِ چپ‌ فرانسه‌ حاضر نبود میان‌ رویکرد روشنفکرانة‌ خود و تعهدات‌ و عقاید سیاسی‌ خویش‌ رابطه‌ای‌ مشخص‌ و روشن‌ و اعلام‌شده‌ ایجاد کند، به‌گونه‌ای‌ که‌ همواره‌ از هرگونه‌ برچسب‌خوردن‌ با هر نامی‌ پرهیز داشت‌.
از لحاظ‌ دانشگاهی‌ نیز هرچند بارت‌ تا بالاترین‌ درجة‌ ممکن‌، یعنی‌ استادی‌ کلژ دوفرانس‌ ارتقا یافت‌ و همان‌گونه‌ که‌ گفتیم‌ یک‌ کُرسی‌ ویژه‌ برای‌ او در این‌ نهاد به‌وجود آمد، اما وی‌ تنها در سال‌ 1976 یعنی‌ در سن‌ 61 سالگی‌ به‌ این‌ مقام‌ رسید و پیش‌ از آن‌ تا سن‌ 47 سالگی‌ که‌ به‌ مدرسة‌ عملی‌ مطالعات‌ عالی‌ در پاریس‌ راه‌ یافته‌بود، خط‌سیر بسیار پراکنده‌ و نه‌ چندان‌ درخشانی‌ داشت‌. اما حتی‌ در طول‌ این‌ دوران‌ بیست‌ساله‌ که‌ در سطوح‌ و نهادهای‌ پرآوازة‌ دانشگاهی‌ مشغول‌ به‌کار بود، هرگز از پارادایم‌ عمومی‌ تولید آثار علمی‌ تبعیت‌ نکرد. آثار او اغلب‌ نوشته‌هایی‌ کمابیش‌ کوتاه‌ بودند که‌ به‌ مجموعه‌ مقالات‌ انتقادی‌ یا ادبی‌ بیشتر شباهت‌ داشتند تا به‌ رساله‌های‌ دانشگاهی‌.
هرچند بارت‌ تأثیرپذیری‌ خود را از ساختارگرایی‌ نفی‌ نمی‌کرد و در برخی‌ از آثار خود برای‌ مثال‌ در اسطوره‌شناسی‌ها (1957)، نظام‌ مُد (1967)، S/Z (1970)، مثال‌های‌ روشنی‌ از روش‌ ساختارگرا (به‌تعبیر خود) را در تحلیل‌ پدیده‌های‌ اجتماعی‌ و روزمره‌ و یا آثار ادبی‌ عرضه‌کرده‌بود، اما حتی‌ در این‌ رویکرد نیز، وی‌ کاملاً با ساختارگرایی‌ همتایانش‌ چه‌ در عرصة‌ فلسفه‌ (آلتوسر)، چه‌ در عرصة‌ روانکاوی‌ (لاکان‌) و چه‌ به‌ویژه‌ در عرصة‌ انسان‌شناسی‌ (لوی‌ استروس‌) متفاوت‌ بود. لوی‌ استروس‌ بارها بر جدایی‌ آنچه‌ خود انسان‌شناسی‌ ساختاری‌ می‌نامید و در آن‌ تنها شخصیت‌هایی‌ چون‌ امیل‌ بنونیست‌ و ژرژ دومزیل‌ را جای‌ می‌داد، با آنچه‌ آن‌ را پدیدة‌ مُد ساختارگرایی‌ در فرانسة‌ سال‌های‌ 1960 و 1970 می‌دانست‌ و بر آن‌ با دیدة‌ تحقیر می‌نگریست‌، اصرار کرده‌بود.
تفاوت‌ بسیار مهم‌ دیگر بارت‌ با سایر اندیشمندان‌ دانشگاهی‌، پراکندگی‌ موضوعی‌ و حوزه‌های‌ علاقه‌مندی‌ وی‌ بود، به‌گونه‌ای‌ که‌ چه‌ شخصیت‌های‌ تاریخی‌ در ساد، فوریه‌، لویولا (1971)، و میشله‌ به‌ روایت‌ خود (1954) و چه‌ شخصیت‌های‌ ادبی‌ کلاسیک‌ برای‌ نمونه‌ در دربارة‌ راسین‌ (1963) و مدرن‌ مثل‌ سولرز نویسنده‌ (1979)، چه‌ نقد ادبی‌ و اسطوره‌شناسی‌ مدرن‌ و چه‌ عکاسی‌ و ژاپن‌ (در کتاب‌ حاضر)، مورد علاقة‌ او بودند. و این‌ تمایلات‌ پراکنده‌ گاه‌ بارت‌ را با مدعیان‌ دانشگاهی‌ و کلاسیکِ برخی‌ از عرصه‌ها درگیر کرده‌بود (برای‌ نمونه‌ در مورد راسین‌). اما این‌ پراکندگیِ موضوعیِ کارهای‌ او با نوعی‌ پراکندگی‌ درونی‌ در نوع‌ پرداختن‌ به‌ هر موضوع‌ نیز همراه‌ بود، چنان‌که‌ نثر او با نوعی‌ شتاب‌، فشردگی‌ و تراکم‌ در بسیاری‌ موارد تا حد شعرگونگی‌ پیش‌ می‌رفت‌. در این‌ نثر، حرکت‌ و بی‌تابیْ، بارت‌ را از یک‌ موضوع‌، یک‌ تصویر، یک‌ خاطره‌، یک‌ احساس‌ و اندیشه‌ به‌ پدیده‌های‌ مشابه‌ دیگری‌ در زمان‌ها و مکان‌های‌ متفاوت‌ می‌کشاند.
تمایل‌ قدرتمندی‌ که‌ در بارت‌ برای‌ گریز از راه‌ و روش‌های‌ تعیین‌شده‌ و محدودکننده‌ وجود داشت‌، از این‌ فکر اساسی‌ ریشه‌ می‌گرفت‌ که‌ چگونه‌ در جامعة‌ مدرن‌ و به‌ویژه‌ زیر نفوذ خُرده‌بورژوازی‌، ما شاهد فشار گروهی‌ از اندیشه‌های‌ تقلیل‌دهنده‌ و محدودکننده‌ هستیم‌ که‌ او آنها را دوکسا یا به‌ نوعی‌ افکار عمومی‌ می‌دانست‌. فشاری‌ که‌ هدف‌ از آن‌، جلوه‌دادن‌ نمونه‌ای‌ از معانی‌ ساخته‌شده‌ به‌مثابه‌ حقایق‌ طبیعی‌ است‌. نشانه‌شناسی‌ در اینجا به‌ کمک‌ دوکسا می‌آید تا در برنامه‌ای‌ حساب‌شده‌، اندیشة‌ انسان‌ها را زیر بمباران‌ نشانه‌های‌ خود بگیرد. هم‌ از این‌رو بود که‌ بارت‌، جهان‌ مدرن‌ را جایی‌ می‌دانست‌ که‌ ما پیوسته‌ در آن‌ زیر بمباران‌ نشانه‌هایی‌ هستیم‌ که‌ دیگران‌ ساخته‌ و پرداخته‌اند، و مهیب‌ترین‌ این‌ مجموعه‌های‌ نشانه‌ای‌ نیز به‌ باور او زبان‌ است‌ که‌ هیچ‌ چیز را بیرون‌ از خودش‌ نمی‌پذیرد و استبداد خود را بر همه‌کس‌ و همه‌چیز برقرار می‌کند. به‌همین‌دلیل‌ بارت‌، عرصه‌های‌ محدودی‌ را که‌ می‌توانستند از این‌ بمباران‌ نجات‌ یابند، آنجا که‌ شکل‌ها به‌خودی‌خود در سپیدی‌ و تهی‌بودن‌ قوام‌ می‌گرفتند، برای‌ مثال‌ شعر موریس‌ بلانشو و ژاپن‌ رؤیاییِ خویش‌ را تنها نقاطی‌ می‌دانست‌ که‌ بتواند در آنها آرام‌ گیرد: «آنجا» که‌ «زبانی‌ ناشناس‌» ما را درون‌ خود غرق‌ می‌کند و «حق‌ زبان‌ پدری‌» و همة‌ پیش‌داوری‌ها و استبدادهای‌ ناشی‌ از آن‌ را از ما سلب‌ می‌کند، تا به‌ ما امکان‌ دهد، درونِ این‌ جهان‌ ناشناس‌ آرام‌ گیریم‌.
سخن‌گفتن‌ از یک‌ بارتِ انسان‌شناس‌ شاید کاری‌ منطقی‌ نباشد. او نه‌تنها هرگز خود را انسان‌شناس‌ ندانست‌، بلکه‌ اصولاً با موضوع‌ها و میدان‌های‌ متعارف‌ انسان‌شناسی‌ نیز چندان‌ سروکار نداشت‌. بااین‌وصف‌ در تمایل‌ بارت‌ به‌ روزمرگی‌، به‌ زندگی‌ پیش‌ روی‌ ما، به‌ لحظات‌ ساده‌ و پیش‌پاافتاده‌، به‌ اشیا و به‌ نشانه‌ها، بی‌شک‌ می‌توان‌ اثری‌ از نگاهی‌ انسان‌شناسانه‌ یافت‌.
و این‌ نگاه‌ در مجموعة‌ آثار او هیچ‌ کجا به‌ اندازة‌ امپراتوری‌ نشانه‌ها (1970) بروز نکرده‌است‌. این‌ کتاب‌ برای‌ بارت‌ نه‌ یک‌ «سفرنامه‌» است‌ و نه‌ اثری‌ دربارة‌ ژاپن‌، زیرا همان‌گونه‌ که‌ خود از آغاز می‌گوید، او از یک‌ ژاپن‌ خیالی‌ سخن‌ می‌گوید. به‌همین‌دلیل‌ نیز امپراتوری‌ نشانه‌ها را نمی‌توان‌ به‌هیچ‌رو کتابی‌ «مفید» برای‌ آشناشدن‌ با ژاپن‌ دانست‌. چه‌ بسیار منتقدانی‌ که‌ بدون‌ آگاهی‌ از پرسمان‌های‌ اساسی‌ دراندیشة‌ بارت‌ از این‌ دریچه‌، به‌ نقد این‌ کتاب‌ پرداخته‌ و به‌ گمان‌ خود با انگشت‌ گذاشتن‌ بر این‌ یا آن‌ نکته‌، «غیرواقعی‌»بودن‌ آن‌ را «کشف‌» کرده‌ و دیگران‌ را نیز از آن‌ برحذر داشته‌اند. اما درحقیقت‌ و اصولاً راه‌ ورود به‌ این‌ کتاب‌ را اشتباه‌ گرفته‌اند. بارت‌ در امپراتوری‌ نشانه‌ها ، دیدگاهی‌ بیرونی‌ (اتیک‌)، در مفهوم‌ انسان‌شناختیِ این‌ واژه‌، را پی‌ گرفته‌است‌ تا به‌ ژاپن‌ بنگرد. اما این‌ تمام‌ کار او نیست‌. وی‌ درواقع‌ این‌ رویکرد بیرونی‌ را با رویکردی‌ نشانه‌شناختی‌ که‌ فراتر از زمان‌ و مکانی‌ خاص‌ قرار می‌گیرد، تلفیق‌ کرده‌است‌، تا اندیشه‌هایی‌ به‌ غایت‌ ژرف‌ را که‌ حاصل‌ نگاهی‌ عمیق‌ به‌ اشیا، رفتارها، و پدیده‌هاست‌ «به‌زبان‌ آورد»، درحالی‌که‌ خود، این‌ زبان‌ را تا نهایتِ آن‌ زیر فشار گذاشته‌است‌ تا چارچوب‌هایش‌ را بشکند و به‌ فراسوی‌ آن‌ قدم‌ گذارد. هدف‌ او، نگاه‌ به‌ یک‌ جامعه‌ است‌ تا آن‌ را به‌مثابه‌ یک‌ متن‌ قرائت‌ کند، اما بیشتر از آنکه‌ به‌ متن‌ بودن‌ این‌ جامعه‌ بیندیشد، خود بر آن‌ است‌ (که‌ از آن‌) متنی‌ بسازد و در این‌ راه‌ شاید هدفی‌ جز «لذت‌» نداشته‌باشد، همان‌ لذتی‌ که‌ در اثر معروفش‌ لذت‌ متن‌ (1972) بر آن‌ پای‌ فشرد.
در امپراتوری‌ نشانه‌ها ما درحقیقت‌ با نوعی‌ انسان‌شناسی‌ مجازی‌، یا با اندیشه‌ای‌ انسان‌شناختی‌ بر واقعیتی‌ مجازی‌ سروکار داریم‌ که‌ خودْ حاصل‌ بازنمایی‌ یا بازسازی‌ واقعیتی‌ بیرونی‌ در دستگاهی‌ خیالی‌ است‌. «ژاپنِ» بارت‌ در این‌ کتاب‌ نه‌ متنی‌ است‌ که‌ به‌ نویسنده‌ تعلق‌ داشته‌باشد، نه‌ متنی‌ که‌ از آنِ خواننده‌ باشد، بلکه‌ ترکیبی‌ است‌ از این‌ هر دو. در این‌ اثر، بارت‌ با همین‌ هدفِ «خوشبختی‌» (که‌ خود در جایی‌ به‌ آن‌ اعتراف‌ کرده‌است‌) و «لذت‌»، نثر خود را به‌ تکه‌های‌ بی‌شمار می‌شکند، تصاویر را وارد متن‌ و متن‌ را وارد تصاویر می‌کند و نوشتة‌ خود را به‌ شیوه‌ای‌ که‌ بارها آن‌ را بداهه‌ نوازی‌ می‌نامد، پیش‌ می‌برد. و رمز ماندگاری‌ این‌ اثر را نیز شاید بتوان‌ در همین‌ رویکرد دانست‌.
* * *
ترجمة‌ این‌ کتاب‌ به‌دلیل‌ پیچیدگی‌ نثر شعرگونة‌ بارت‌، با مشکلات‌ فراوانی‌ همراه‌ بود که‌ مترجم‌ به‌هیچ‌رو ادعای‌ پشت‌سرگذاشتن‌ بی‌خطای‌ همة‌ آنها را ندارد. در این‌ ترجمه‌، تلاش‌ شده‌است‌ تا اندازه‌ای‌ زیاد وفاداری‌ به‌ متن‌ اصلی‌ حفظ‌ شود و هم‌ از این‌رو نکات‌ مبهم‌ با واژگانی‌ که‌ میان‌ دو کمان‌ به‌ متن‌ اضافه‌ شده‌ و یاداشت‌هایی‌ که‌ در انتهای‌ کتاب‌ گردآمده‌اند، جبران‌ شود. در پایان‌ از همة‌ دوستانی‌ که‌ مترجم‌ را در این‌ راه‌ دشوار همراهی‌ کردند و از دقت‌ و نکته‌سنجی‌ همیشگی‌ همکاران‌ نشر نی‌ سپاسگزاری‌ می‌کنم‌.

فهرست‌ مطالب‌
پیش‌گفتار مترجم‌  9
آنجا  19
زبان‌ ناشناس‌  23
بی‌زبانی‌  28
آب‌ و آب‌دانه‌  30
چوبک‌ها  35
غذای‌ تمرکز باخته‌  40
گُسست‌  46
پاشینکو  51
مرکز شهر، مرکزی‌ تهی‌  55
بدون‌ نشانی‌  59
ایستگاه‌ راه‌آهن‌  64
جعبه‌ها  69
سه‌ نوشتار  75
جان‌دار/ بی‌جان‌  88
درون‌/ برون‌  92
تعظیم‌  95
دستبرد به‌ معنا  102
رهایی‌ از معنا  108
حادثه‌  113
چنین‌  121
مغازة‌ نوشت‌افزار  125
چهرة‌ نوشتارشده‌  131
میلیون‌ها کالبد  139
پلک‌  146
نوشتار خشونت‌  151
کارگاه‌ نشانه‌ها  156
یادداشت‌های‌ مترجم‌  161
فهرست‌ تصاویر
165

برگرفته از

http://www.fakouhi.com/node/767

No comments: